محمد طهمحمد طه، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

بهشت زندگی

قبولی بابا مصطفی

روز سه شنبه که رفتم دانشگاه ، قرار بود نتایج کنکور ارشد سراسری رو اعلام کنند. زنگ زدم به خاله فهیمه تا ببینه بابا مصطفی قبول شده یا نه؟ خاله فهیمه با استرس سایت سنجش رو چک کرد و با خوشحالی گفت دانشگاه مالک اشتر برق قبول شده خیلی خوشحال بود و من تو دانشگاه نمی تونستم ابراز احساسات کنم. بعد زنگ زدم بابا مصطفی تو سرویس بود ، بهش تبریک گفتم ،اونم خیلی خوشحال شد بعدش هم مادر بزرگ و پدربزرگا متوجه شدند. خدا رو شکر کردم و نماز شکر خوندم. آخه بابا مصطفی خیلی با استعداده و خدا هم کمکش کرد...سعی کن همیشه به خاطر خدا کار انجام بدی محمد طه جان ...
11 شهريور 1390

حرم شمس الشموس

همیشه از حرمت، بوی سیب می آید صدای بال ملائک، عجیب می آید! سلام! ضامن آهو، دل شکسته من به پای بوس نگاهت، غریب می آید نگاه زخمیِ تو، تا بقیع بارانی است مگر ز سمت مدینه، طبیب می آید؟!.. به پای در دلت، ای غریبه تنها علی(ع) ز سمت نجف، عنقریب می آید طلای گنبد تو، وعده گاه کفترهاست. کبوتر دل من، بی شکیب می آید برات گشته به قلبم مُراد خواهی داد چرا که ناله «امّن یُجیب» می آید. شاعر : خدیجه پنجی     ...
7 شهريور 1390

زیارت مشهد

سلام سلام دیروز از مشهد اومدیم جاتون خالی من و بابا مصطفی و محمدطه خانواده بابا مصطفی مشهدی هستن خیلی خیلی خوش گذشت ،شب ٢٣ رمضان حرم امام رضا بودیم ،جاتون خالی باصفا بود محمدطه بار اول بود که میومد مشهد ،همش هم تو حرم خواب بود من تکونش می دادم تا بیدار شه باباش هم با اعتماد به پسرش می گفت بچمو چیکار داری !؟ مزاحمش نشو اونخودش بیداره داره با امام رضا حرف می زنه بابا علی ،مامان مرضیه و عمه فاطمه ،خاله راضیه و ... از دیدن ما جا خوردن و خیلی خوشحال شدن چون بدون اطلاع قبلی رفته بودیم مشهد. بابا علی و مامان مرضیه هر دوشون به مناسبت به دنیا اومدن شما پول دادن عمه فاطمه هم ٣ تا کتاب زیبا که تا حالا ندیده بودم برات...
7 شهريور 1390

قبولی در حوزه

امروز دوشنبه تلفن زنگ خورد و من رو بیدار کرد (البته دیر پا شدم ) از حوزه کریمه اهل بیت تماس گرفتند که اونجا قبول شدم. خیلی خوشحال شدم که اونجا قبول شدم چون مدرسه قبل خیلی به مامان اکرم دور بود و نمی دونستم اگه اونجا قبول شم چه جوری شما رو تا پارک فدک ببرم و خونه مامانی بذارمت و دوباره برم تا حسینیه ارشاد امینه جان هم از این حوزه تعریف می کرد که حوزه خوبیه انشالله همین طوره زنگ زدم به بابا مصطفی بگم اما در دسترس نبود  طفلی سر کاره دیگه مامانی هم گوشی بر نداشت که بهش بگم اومدم به تو بگم ، تو هم که علی الظاهر خوابی ، خوش خواب دیروز رو تخت خوابیده بودم، یهو دیدم یک ور شکمم جمعع شدی یه کم ترسیدم شیطون بلا یه جا آروم نمی گ...
7 شهريور 1390

شب تولد حضرت زهرا و هدیه بابابزرگ و مامان بزرگ

امسال میلاد حضرت زهرا و روز زن با سالروز آزادسازی خرمشهر مقارن شده امروز مامان و بابا و خاله فهیمه به خونه ما قراره بیان بابا مصطفی طفلکی سر کاره و برای منو شما زحمت می کشه زنگ به صدا دراومد و دیدم خاله فهیمه با یک دسته گل زیبا همراه مامان بابا اومدن تو بعد از گذشت مدت زمانی ،بابا یک کاغذ ابر و باد که با خط نستعلیق برای شما روش چیزی نوشته بود رو همراه یک پاکت به من داد و گفتند این هدیه من و مامان به نی نی کوچولوی شمایت انشالله که سرباز امام زمان بشه صبر کردم تا بابا مصطفی بیاد و با هم اون نوشته و پاکت رو باز کردیم داخل پاکت هم یک میلیون تومان پول بود که برایت به حساب ریختیم تا موقع به دنیا اومدنت عضو بانک بن...
3 خرداد 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهشت زندگی می باشد